Adress:169 ، شارع العلوم ، تشنغتشو ، وخنان

معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین

1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .

More

خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس

خرد کردن. مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن. معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to

More

معنی خرد کردن لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

خرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَصغیر. (دهار). اِصغار. (تاج المصادر بیهقی ) :

More

خرد کردن - Wiktionary, the free dictionary

Conjugation of خرد کردن (xord kardán) ( colloquial Tehrani)

More

معنی خرد کردن فرهنگ فارسی معین واژه ...

(خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .

More

خرد کردن - معنی "خرد کردن" کلمه جو

- خرد کردن سبزی یا گوشت یا قند ؛ بقطعات ریز بریدن آن. - خرد کردن هیزم ؛ بقطعات کوچک شکستن آن. - سبزی خرد کردن برای کسی ؛ چاپلوسی کردن برای او.

More

خرد - معنی در دیکشنری آبادیس

( صفت ) ۱ - کوچک کم جثه . ۲ - اندک سال کودک . جمع : خردان . ۳ - باریک دقیق . یا خرد و خاکشیر کردن. خرد کردن . یا خرد و خمیر شدن . ۱ - له شدن کوفته شدن . ۲ - بسیار خسته شدن . لقب سعد بن زید منات است

More

معنی خرد - فرهنگ فارسی معین - لام تا کام

خرد کردن. 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .

More

خرد - معنی "خرد" کلمه جو

اسم: خرد (پسر) (فارسی) (تلفظ: kherad) (فارسی: خِرَد) (انگلیسی: kherad) معنی: دانش

More
<< Previous:مصنعي الحزام الناقل للمناجم
>> Next:الرئيسية كسارة كسارة الحجر للبيع